loading...
اینترنت نامه هم نشینی
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
عکسهای گلسا سرابی دختر شایسته ایران بین 10 دختر زیبای دنیا 0 517 mohnab
دو معمایی که مایکروسافت نمی‌تواند حل کند!!! 0 120 mohnab
مدلهای مو کوتاه دخترانه 2013 0 135 mohnab
با خـوراکی های شفابخش آشنـا شویـد 0 115 mohnab
کار عجیب دو دانشجو برای دیدن داخل بدن! + تصاویر 0 181 ramin
کاریکاتورهای با مفهوم و زیبا 0 103 ramin
خطرناک ترین رشته های ورزشی در ارتفاع + اوج آدرنالین و هیجان در مرتفع ترین نقاط 0 110 ramin
به این میگن با دل و جرات (+عکس) 0 132 ramin
روش هاي زيبايي 7 آرايشگر برجسته تهران 0 125 ramin
6 عکس از مشهورترین جنازه های دنیا! (16+) 0 232 korn
نوجوان ایرانی ستاره لیدز یونایتد +عکس 0 96 korn
اولین کارهایی که شیطان انجام داده است!؟ 0 101 ramin
۱۴ +۱ روش افزایش سرعت و کارایی ویندوز 0 100 mohnab
تصـاویری بسیار زیبـا از تهـرانی مـدرن 0 175 mohnab
حقایق شگفت انگیز درباره کلاغ 0 131 ramin
مردان بدقلق اما دوست داشتنی! 0 108 ramin
رد پای آب 0 88 ramin
مجموعه ای از بهترین دامنه های رایگان وب برای وبلاگ و وب سایت شما 0 332 namavaran
مشکلات ویندوز8 را یك‌جا حل کنید 0 94 namavaran
Excel برنامه نویسی در 0 165 namavaran
Admin بازدید : 59 1392/01/16 نظرات (0)

ما همه آفتاب گردانیم. اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی؛ دیگر آفتاب گردان نیست.

آفتاب گردان کاشف معدن صبح است و با سیاهی نسبت ندارد .

اینها را گل آفتابگردان به من گفت و من تماشایش می کردم که خورشید کوچکی بود در زمین و هر گلبرگش شعله بود و دایره ای داغ در دلش می سوخت .

آفتابگردان به من گفت: "وقتی دهقان بذر آفتابگردان را می کارد مطمئن است که او خورشید را پیدا خواهد کرد" .

آفتابگردان هیچ چیز را با خورشید اشتباه نمی گیرد؛ اما انسان همه چیز را با خدا اشتباه می گیرد .

آفتابگردان راهش را بلد است و کارش را می داند او جز دوست داشتن آفتاب و فهمیدن خورشید کاری ندارد .

او همه زندگی اش را وقف نور می کند، در نور به دنیا می آید و در نور می میرد. نور می خورد و نور می زاید .

دلخوشی آفتابگردان تنها آفتاب است. آفتابگردان با آفتاب آمیخته است و انسان با خدا. بدون آفتاب، آفتابگردان می میرد؛ بدون خدا انسان. "

آفتابگردان گفت: "روز که آفتابگردان به آفتاب بپیوندد، دیگر آفتابگردانی نخواهد ماند و روزی که تو به خدا برسی، دیگر" تویی" نمی ماند. و گفت من فاصله هایم را با نور پر می کنم،

 تو فاصله ها را چطور پر می کنی؟ "

آفتابگردان این را گفت و خاموش شد. گفتگوی من و آفتابگردان نا تمام ماند. زیرا که او در آفتاب غرق شده بود.

جلو رفتم بوییدمش، بوی خورشید می داد. تب داشت و عاشق بود. خداحافظی کردم، داشتم می رفتم که نسیمی رد شد و گفت: "نام آفتابگردان همه را یاد آفتاب می اندازد، نام انسان آیا کسی را به یاد خدا خواهد انداخت؟"

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 223
  • کل نظرات : 17
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 43
  • آی پی دیروز : 37
  • بازدید امروز : 50
  • باردید دیروز : 55
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 50
  • بازدید ماه : 367
  • بازدید سال : 11,847
  • بازدید کلی : 2,245,847